دعا برای بازگشت

۱۰ بازديد
در عقب مرکز ما پیاده شد. اژدهای فرانسوی با خونسردی و با سرعتی بسیار آهسته، به پنجاه یارد آمدند تا در صورت امکان، قدرت نیروی ما را بررسی کنند، زمانی که چند گلوله از تفنگ ها آنها را وادار به عقب نشینی کرد. سه پل را در فاصله یک ربع مایلی یکدیگر در آرنج موضع دشمن مشاهده کردم. ما از مرکز یکی عبور کرده بودیم، در حالی که دو نفر دیگر، ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم و چپ، جایی که هنوز در اشغال توپخانه فرانسوی بود. در دومی، دشمن یک سنگر زمینی ایجاد کرده بود. نیم ساعت به این وضعیت ناخوشایند تعلیق ادامه دادیم، وقتی دیدیم که مرکز دشمن با درجه‌هایی به سمت ویتوریا حرکت می‌کند و همچنین رئیس لشکر سوم به سرعت از روی قوی برخی از صخره‌های سمت چپ ما نزدیک روستای مندوزا بیرون می‌آید، وقتی باتری در روی آنها باز شد.

که توسط دو توپچی از سمت ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم سوار توپخانه پاسخ داده شد. برخی از گروهان تفنگ از زمین بیرون آمدند، جایی که پنهان دراز کشیدند، و به جلو رفتند، آتش سوزاننده ای را در جناح چپ توپچی های دشمن گشودند، در معرض خطر زیادی برای رانده شدن به داخل آب، زیرا رودخانه در سمت چپ آنها جریان داشت، در حالی که سواره نظام فرانسوی در سمت ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم آنها شناور بودند. با این حال، این گروه شجاع به خوبی توانسته دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم خود را شل کند۲۶۵ توپ‌هایی که دشمن اسلحه‌های خود را بلند کرد و با عجله دعا برای کنار رفت.

و دسته سوم، در یک دویدن، از پل عبور کردند، با تشویق، اما بدون مخالفت.۴۹ دشمن توپخانه را در ساعت دو بعد از ظهر از روی پل‌های مرکز خود بیرون کشید و در سراسر جاده بلند به سمت ویتوریا در حال شکل گیری بود. لشکر سوم به زودی در ستون های به هم پیوسته بسته نشده بود، ژنرال پیکتون آنها را به سبکی بسیار زیبا، در ستون، با یک حرکت جناحی به جلو هدایت کرد، به طوری که آنها را دقیقاً در مقابل مرکز فرانسوی قرار داد. لشکر چهارم مستقیماً پس از عبور از رودخانه توسط پل، و با عجله به جلو برای حمایت از جناح ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم لشکر سوم. لشکر هفتم نیز از پل عبور کرد،۲۶۶ با پشتیبانی تیپ دوم لشکر سبک، و با روستای برگرداندن کوچک مارگانتا روبرو شد.

اسب سنگین و اژدها ما در آن طرف رودخانه به صف شده بودند تا با قسمت عقب لشکر دوم ارتباط برقرار کنند (در صورت عقب راندن آنها از کوهستان) یا در صورت بروز حادثه از مرکز ارتش پشتیبانی کنند. آنها نمایشی درخشان از کلاه ایمنی طلایی و شمشیرهای درخشان ساختند که در پرتوهای خورشید می درخشیدند. سه لشکر در حال حرکت بودند، مرکز و چپ با پشتیبانی لشکر سبک و تیپ حصار، نبرد با تخلیه وحشتناکی از لشکر سوم آغاز شد، در حالی که آنها در خط مستقر بودند. ما جلوی آنها را، پشت یک بانک بستیم. هنگامی که با هوزهای بلند از پشت آن، با سرنیزه های ثابت، در میان اسلحه های سبک و توپ های غلتان، از پشت به روستای آرییز هجوم آوردند و پس از مبارزه ای خونین، آن را حمل کردند.

توپخانه دشمن در فاصله دویست یاردی ما قرار داشت و در عقب ما زمین را شخم می زد: خوشبختانه بانک تقریباً ما را تحت پوشش قرار داد، در طول مدتی که لازم بود غیر فعال بمانیم تا در صورت نیاز از حمله جلو پشتیبانی کنیم. یک هنگ پرتغالی، متصل به تیپ ما، برای مدت کوتاهی جدا شده بود و دوباره در ستون نزدیک به آن ملحق شد. اما، درست قبل از رسیدن به پوشش، چند گلوله گرد مرکز آنها را باز کرد،۲۶۷ و بسیاری از مردان را کوبید. و زنگ خطر یک افسر پرتغالی از صدای وزوز توپ ها و ترکیدن پوسته های میدانی چنان بود که در آغوش راه دور یک افسر افتاد و به شدت گریه کرد. به مدت ده دقیقه در این نقطه، چه با گرد و غبار و دود، تشخیص هیچ چیز در مقابل غیرممکن بود، به جز سایه های توپخانه های فرانسوی که در خدمت اسلحه ها بودند، و فریاد سربازان در حالی که به زور وارد روستا می شدند.

دود به زودی از بین نرفته بود و ما روی اجساد بسیاری از سربازان مرده و نفس نفس زده که در غبار کشیده شده بودند آمدیم. آتش تند تفنگ و توپخانه در مرکز، آن را نقطه رقابت اعلام کرد. «پیش‌روی» لشکر دوم در کوه‌های سمت ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم ما به‌شدت کنترل شده بود، اما آنها اکنون با همان سرعتی که طبیعت زمین می‌پذیرد، پیش می‌رفتند، زیرا از دره‌های عمیق و موانع طبیعی تشکیل شده بود که تقریباً پیشرفت آنها را بدون مخالفت به تأخیر می‌اندازد. لشکرهای اول و پنجم در گامارا ماژور و آبچوچو در مقابل پل‌های زادورا درگیر بودند.

این روستاها پس از یک اقدام هوشمندانه حمل شدند و به وسیله آن موقعیتی به دست آمد که خط عقب نشینی دشمن را در کنار جاده مرتفع فرانسه که در فاصله ای نزدیک از سمت چپ رودخانه به سمت شمال شرقی حرکت برگشت قوی می کرد، تهدید می کرد. پل تلاش شد، اما غیر عملی بود،۲۶۸ تا زمانی که مرکز ما دشمن را مجبور به تسلیم ویتوریا کرد. لشکرهای مختلف در مرکز هنگام عبور از روستاهای گومچا و لوازو د آلاوا و از روی زمین شکسته، خطوط، ستون‌ها یا پیچ‌پیچ‌های مسیرهای دشوار را بنا به ماهیت کشور یا مخالفت دشمن، در معرض آتش سوزی قرار دادند.

لشکر چهارم مرکز چپ فرانسوی ها را عقب راند و با موفقیت می جنگید و اعجوبه های شجاعانه را در میان صخره ها و زمین های شکسته انجام می داد. لشکر هفتم اکنون با مرکز ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم دشمن که آنقدر مقاومت می‌کردند، تماس گرفت و آنها را از چوب و پنجره‌های خانه‌ها با باران گلوله‌ها به باد داد، که پیروزی برای مدت کوتاهی مشکوک بود. با این حال، تیپ دوم از لشکر سبک، تازه و با درجات بسته، با کمک لشکر هفتم، با یک دویدن، همه مخالفان را شکست و دشمن را در نقطه سرنیزه شکست داد. چهار لشکر مرکز به پیشروی ادامه دادند و به تناوب به جلو تیراندازی کردند و کشته ها و مجروحان را در گستره وسیعی از کشور پراکنده کردند.

در ساعت شش بعد از ظهر، با نوعی مبارزه دویدن، با رقابت‌های سخت در نقاطی خاص، مرکز ارتش در این آمفی‌تئاتر پنج مایل پیش رفت. زیرا سپاه ژنرال هیل روی کوه ها بود،۲۶۹ و ژنرال گراهام هنوز در سمت ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم زادورا بود. مارکیز ولینگتون در میانه نبرد بود و با قدرت دشمن را می راند تا کاری را که بالها به خوبی آغاز کرده بودند به پایان برساند. اول، حرکت ژنرال هیل در صبح باعث شده بود که دشمن مرکز چپ خود را ضعیف کند. سپس حمله ژنرال گراهام او را وادار کرد که بدون شلیک گلوله (به سختی) خط مقدم زادورا را رها کند.

ساعت شش و نیم در یک مایلی شهر ویتوریا، پایتخت آلاوا، واقع در دره ای پربار بودیم. اما ارتش فرانسه اکنون آماده شد و آنچنان آرایه حیرت انگیزی را در مقابل شهر نشان داد که مرکز چپ ما روبه روی علی به دلیل شعله ور شدن صد توپ که باعث مرگ و ویرانی همه کسانی شد که علیه آنها پیشروی می کردند کاملاً دور ماند.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.