چهارشنبه ۰۶ فروردین ۰۴ | ۱۵:۰۳ ۱۲ بازديد
و پس از سالها، آنها باید در سلسلهای از پیروزیهای درخشان بر لژیونهای فرانسوی، در طول دوره خدمت، متحد میشدند، که در آینده موجب خیزش فوقالعاده و افراط در سقوط خواهد شد. مرکز اروپای متمدن؛ لژیونهایش مانند گدازهای عظیم مرگ و ویرانی را به دور و بر میگستراند. تمام طبیعت را به سوگ سوق داد و اروپا را به بیمارستان تبدیل کرد. ناپلئون در این دوره ارتش قدرتمندی را در بولون و اطراف آن تشکیل داده بود که امیدوار بود تا پایان ماه اوت بتواند به آن سوی کانال پرتاب کند و در انگلستان تحت حفاظت ناوگان ترکیبی فرانسه و اسپانیا به فرماندهی دریاسالار شدن ویلنوو فرود بیاید.
قرار گشایی بود ناوگان متعددی را که قرار بود مملو از سربازانی باشد که به جنگ اعزام شده بودند، پوشش دهد. تمام تلاش این کشور برای خنثی کردن چنین طراحی انجام شد. مارتلو۷ برج هایی در امتداد سواحل کنت در فواصل معین ساخته شده بود و هزاران دریانورد و سرباز سخت مشغول بریدن کانال نظامی به عرض بیست یارد در سراسر رامنی مارش بودند. چراغهایی در بالای بلندترین تپهها قرار داده شد تا در صورت نزول ناگهانی دشمن، کشور را روشن و هشدار دهد. اما خوشبختانه حرکات خصمانه اتریشی ها ناپلئون را وادار کرد تا اردوگاه خود را در بولونی متلاشی کند و برای مقابله با آنها راهپیمایی کند. بخش دوم این سال رویدادهای خارق العاده ای را رقم زد.
ناپلئون دوباره با دستاوردهای نظامی خود قاره را تحت الشعاع قرار داده بود و نلسون نیز به همین ترتیب، با بهره برداری های دریایی خود، همه چیز را از پیش روی خود پاک می کرد. به نظر می رسید که این فرماندهان بزرگ در تلاش بودند تا در عناصر خاص خود از یکدیگر سبقت بگیرند و هر یک در یک نبرد بزرگ پیروز شدند.۶ ، و در عرض چند ماه از یکدیگر. در طول پاییز، هنگی که من به آن تعلق داشتم به چلمزفورد در اسکس لشکر کشید و چند هفته با سایر سپاهیان در آنجا مستقر شد و قبلاً برای محافظت از هزاران فرانسوی ناراضی به سمت نورمن کراس رفتیم، در آن مکان پدر جمع شدیم و لباس زرد (لباس زندان) به تن داشتیم.
گناهان انقلابی آنها با سالها اسارت و تبعید در زندانی نفرت انگیز و بریده از بستگان و دوستانشان. نیازهای آنها آنها را مجبور می کرد تا نبوغ خود را در ساختن اسباب بازی های کنجکاو مختلف به کار گیرند. بسیاری از آنها به دلیل نداشتن لباس، به جای پوشیدن رنگی آشکار و تحقیرآمیز، از هر نوع محرومیت رنج می بردند. برخی دیگر پوشیده بودند و تقریباً در حالت برهنگی بودند و همه چیز خود را با قمار از دست داده بودند. و این رذیله به حدی رشد کرد که بسیاری حتی جیرههای خود و هر چیز کوچکی را که غریبهها به آنها میدادند، به خطر میاندازند، تا اینکه با ظاهر نیمه گرسنهشان، شباهتی به اسکلت داشتند. نمای بیرونی زندان با نرده های گشایش چوبی محکم و همچنین چهار چهارگوش داخلی محصور شده بود که در مرکز آن خانه ای دایره ای شکل قرار داشت.
که با سه پوند بر روی چرخ های گردان قرار داشت و پوزه های آنها از روزنه های مربعی (شبیه بنادر کشتی) بیرون می زد تا در صورت شکسته شدن زندانیان، با آنها بازی کنند. ژنرال بویر و روکامبو بنا به دلایلی در حبس نزدیک بودند. یکی از آنها با لذت بیشتر روی گیتار مینواخت و میخواند. ۹ پادگان در شرق و غرب ایستاده بود و توسط دو هنگ اشغال شده بود و دو قطعه صحرایی همیشه در دروازه ها قرار داشتند و در صورت لزوم آماده شلیک بودند. جاده شمالی شمالی در حدود دویست گز از پادگان غربی بود. گروهی از اژدهای نور هفتم۷ نفر در نزدیکی محل قرار گرفتند تا آن فرانسویهایی را که ممکن بود برای فرارشان تلاش کنند، که بسیاری با نهایت خطر و بیحسابترین دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسمقامت به انجام رساندند، تعقیب کنند. گاهی اوقات با ماه ها کار در زیر زمین، برای یافتن راهی بخت برای خروج از زندان.
مردی که کاملاً در نوارهای کاهی پیچیده شده بود، خود را در یک گاری شب انداخت (که میدانست همان شب از آنجا دور میشود) و او را با خاک در مکان معمولی در شیب تپه به بیرون انداختند. اما، در عجله او برای بیرون آوردن خود، او را کشف کردند، و نیمه خفه برگشتند. بسیاری از زندانیان فقیر در مورد شمشیربازی درس می دادند. و در حالی که یک بار مهارتی را که در آن هنر به دست آورده بودم با قرار دادن او در موقعیت دفاعی برای دفع حمله سریع من به یک آماتور نشان می دادم، متأسفانه او نوک همسر عصای من را به سمت سوراخ های بینی خود هدایت کرد که باعث شد فوراً شمشیر خود را باز کند و هر دو دست را روی قسمت زخمی بکشد.
بسیار نگران بودن در۱۰ تصادف، در فاصله ای محترمانه از دوستم ایستادم، تا زمانی که درد فروکش کرد. از ترس اینکه تحت چنین عذابی ممکن دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم انتقام علامتی از قاب باریک من بگیرد. زمستان به اندازه کافی در این نقطه کسل کننده سپری شد، و بدون شک بهترین ساعت روز این بود که وقتی طبل بر “روست بیف انگلستان قدیم” کوبید، خبر قطعی تخته ای مجهز، پوشیده از بشقاب عظیم و ناله زیر سنگینی برگزیدگان فصلی بود. در اوایل بهار، مسیر مورد آرزو برای هال در یورکشایر رسید. هنگامی که ما در راهپیمایی از طریق لینکلن شایر بودیم، یک طوفان رعد و برق ناگهانی همراه با باران شدید آمد و ما دختری فقیر را دیدیم که در یک مزرعه مجاور مشغول کار بود. اما قبل از اینکه بتواند در برابر باران پناهگاهی پیدا کند، رعد و برقی به پیشانی او اصابت کرد و او را در دم کشت. جسد بی جان او به نزدیکترین شهر، به بستگان ناراضی اش منتقل شد.
پس از انقضای چند روز به بارتون رسیدیم، جایی که از هامبر (هفت مایلی پایینتر از رودخانه) با قایقهای معمولی عبور کردیم و به مقصد رسیدیم، در حالی که راحتیهای معمول یک راهپیمایی در انگلستان را تجربه کرده بودیم: مانند صبحانههای خوب، شام، و یک تخت پر راحت هر شب. ۱۱ بلافاصله پس از ورود ما، به یک گروه دستور داده شد تا مسئولیت برخی از باتری ها را در ساحل ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم هامبر در لینکلن شایر، که فاصله چندانی با گریمزبی نداشت، به عهده بگیرد. و بهخاطر اخلاقم، من را برای آن وظیفه انتخاب کردند، زیرا توسط قضات عالی در نظر گرفته شد که شهری پرجمعیت مانند هال وسوسههای زیادی را برای جوانی مثل خودم به همراه داشت.
هر حرکتی برای من مایه لذت بود. قبلاً محل اقامت جدید من پیش بینی شده بود، و یک نقطه بسیار رمانتیک در تصور من به تصویر کشیده شد. یک فرماندار خیالی هم که اطرافش توسط ساکنان کشور مجاور که با این احترام به کسی که در موقعیتی بسیار مسولانه قرار گرفته دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم نگاه می کنند! ساعت حرکت من با شادی همراه بود و من مشتاقانه سوار بسته کوچکی شدم که برای حمل و نقل خودم و مهمانی تهیه شده بود.
قرار گشایی بود ناوگان متعددی را که قرار بود مملو از سربازانی باشد که به جنگ اعزام شده بودند، پوشش دهد. تمام تلاش این کشور برای خنثی کردن چنین طراحی انجام شد. مارتلو۷ برج هایی در امتداد سواحل کنت در فواصل معین ساخته شده بود و هزاران دریانورد و سرباز سخت مشغول بریدن کانال نظامی به عرض بیست یارد در سراسر رامنی مارش بودند. چراغهایی در بالای بلندترین تپهها قرار داده شد تا در صورت نزول ناگهانی دشمن، کشور را روشن و هشدار دهد. اما خوشبختانه حرکات خصمانه اتریشی ها ناپلئون را وادار کرد تا اردوگاه خود را در بولونی متلاشی کند و برای مقابله با آنها راهپیمایی کند. بخش دوم این سال رویدادهای خارق العاده ای را رقم زد.
ناپلئون دوباره با دستاوردهای نظامی خود قاره را تحت الشعاع قرار داده بود و نلسون نیز به همین ترتیب، با بهره برداری های دریایی خود، همه چیز را از پیش روی خود پاک می کرد. به نظر می رسید که این فرماندهان بزرگ در تلاش بودند تا در عناصر خاص خود از یکدیگر سبقت بگیرند و هر یک در یک نبرد بزرگ پیروز شدند.۶ ، و در عرض چند ماه از یکدیگر. در طول پاییز، هنگی که من به آن تعلق داشتم به چلمزفورد در اسکس لشکر کشید و چند هفته با سایر سپاهیان در آنجا مستقر شد و قبلاً برای محافظت از هزاران فرانسوی ناراضی به سمت نورمن کراس رفتیم، در آن مکان پدر جمع شدیم و لباس زرد (لباس زندان) به تن داشتیم.
گناهان انقلابی آنها با سالها اسارت و تبعید در زندانی نفرت انگیز و بریده از بستگان و دوستانشان. نیازهای آنها آنها را مجبور می کرد تا نبوغ خود را در ساختن اسباب بازی های کنجکاو مختلف به کار گیرند. بسیاری از آنها به دلیل نداشتن لباس، به جای پوشیدن رنگی آشکار و تحقیرآمیز، از هر نوع محرومیت رنج می بردند. برخی دیگر پوشیده بودند و تقریباً در حالت برهنگی بودند و همه چیز خود را با قمار از دست داده بودند. و این رذیله به حدی رشد کرد که بسیاری حتی جیرههای خود و هر چیز کوچکی را که غریبهها به آنها میدادند، به خطر میاندازند، تا اینکه با ظاهر نیمه گرسنهشان، شباهتی به اسکلت داشتند. نمای بیرونی زندان با نرده های گشایش چوبی محکم و همچنین چهار چهارگوش داخلی محصور شده بود که در مرکز آن خانه ای دایره ای شکل قرار داشت.
که با سه پوند بر روی چرخ های گردان قرار داشت و پوزه های آنها از روزنه های مربعی (شبیه بنادر کشتی) بیرون می زد تا در صورت شکسته شدن زندانیان، با آنها بازی کنند. ژنرال بویر و روکامبو بنا به دلایلی در حبس نزدیک بودند. یکی از آنها با لذت بیشتر روی گیتار مینواخت و میخواند. ۹ پادگان در شرق و غرب ایستاده بود و توسط دو هنگ اشغال شده بود و دو قطعه صحرایی همیشه در دروازه ها قرار داشتند و در صورت لزوم آماده شلیک بودند. جاده شمالی شمالی در حدود دویست گز از پادگان غربی بود. گروهی از اژدهای نور هفتم۷ نفر در نزدیکی محل قرار گرفتند تا آن فرانسویهایی را که ممکن بود برای فرارشان تلاش کنند، که بسیاری با نهایت خطر و بیحسابترین دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسمقامت به انجام رساندند، تعقیب کنند. گاهی اوقات با ماه ها کار در زیر زمین، برای یافتن راهی بخت برای خروج از زندان.
مردی که کاملاً در نوارهای کاهی پیچیده شده بود، خود را در یک گاری شب انداخت (که میدانست همان شب از آنجا دور میشود) و او را با خاک در مکان معمولی در شیب تپه به بیرون انداختند. اما، در عجله او برای بیرون آوردن خود، او را کشف کردند، و نیمه خفه برگشتند. بسیاری از زندانیان فقیر در مورد شمشیربازی درس می دادند. و در حالی که یک بار مهارتی را که در آن هنر به دست آورده بودم با قرار دادن او در موقعیت دفاعی برای دفع حمله سریع من به یک آماتور نشان می دادم، متأسفانه او نوک همسر عصای من را به سمت سوراخ های بینی خود هدایت کرد که باعث شد فوراً شمشیر خود را باز کند و هر دو دست را روی قسمت زخمی بکشد.
بسیار نگران بودن در۱۰ تصادف، در فاصله ای محترمانه از دوستم ایستادم، تا زمانی که درد فروکش کرد. از ترس اینکه تحت چنین عذابی ممکن دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم انتقام علامتی از قاب باریک من بگیرد. زمستان به اندازه کافی در این نقطه کسل کننده سپری شد، و بدون شک بهترین ساعت روز این بود که وقتی طبل بر “روست بیف انگلستان قدیم” کوبید، خبر قطعی تخته ای مجهز، پوشیده از بشقاب عظیم و ناله زیر سنگینی برگزیدگان فصلی بود. در اوایل بهار، مسیر مورد آرزو برای هال در یورکشایر رسید. هنگامی که ما در راهپیمایی از طریق لینکلن شایر بودیم، یک طوفان رعد و برق ناگهانی همراه با باران شدید آمد و ما دختری فقیر را دیدیم که در یک مزرعه مجاور مشغول کار بود. اما قبل از اینکه بتواند در برابر باران پناهگاهی پیدا کند، رعد و برقی به پیشانی او اصابت کرد و او را در دم کشت. جسد بی جان او به نزدیکترین شهر، به بستگان ناراضی اش منتقل شد.
پس از انقضای چند روز به بارتون رسیدیم، جایی که از هامبر (هفت مایلی پایینتر از رودخانه) با قایقهای معمولی عبور کردیم و به مقصد رسیدیم، در حالی که راحتیهای معمول یک راهپیمایی در انگلستان را تجربه کرده بودیم: مانند صبحانههای خوب، شام، و یک تخت پر راحت هر شب. ۱۱ بلافاصله پس از ورود ما، به یک گروه دستور داده شد تا مسئولیت برخی از باتری ها را در ساحل ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم هامبر در لینکلن شایر، که فاصله چندانی با گریمزبی نداشت، به عهده بگیرد. و بهخاطر اخلاقم، من را برای آن وظیفه انتخاب کردند، زیرا توسط قضات عالی در نظر گرفته شد که شهری پرجمعیت مانند هال وسوسههای زیادی را برای جوانی مثل خودم به همراه داشت.
هر حرکتی برای من مایه لذت بود. قبلاً محل اقامت جدید من پیش بینی شده بود، و یک نقطه بسیار رمانتیک در تصور من به تصویر کشیده شد. یک فرماندار خیالی هم که اطرافش توسط ساکنان کشور مجاور که با این احترام به کسی که در موقعیتی بسیار مسولانه قرار گرفته دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم نگاه می کنند! ساعت حرکت من با شادی همراه بود و من مشتاقانه سوار بسته کوچکی شدم که برای حمل و نقل خودم و مهمانی تهیه شده بود.
- ۰ ۰
- ۰ نظر