بنابراین مایلز را فرستاد. پیرمرد کاری توضیح داد. “من-من با انگل مشکل داشتم،[صفحه ۱۶۹] قضاوت کنید من چند بار او را کتک زدم که نگاه نمی کرد. تا من برنده شوم اگر اتفاقی افتاد، فکر کردم بهتر است شما را ببینم و توضیح دهم که چگونه انگل از طریق یک مهمانی دیگر کنترل را به دست گرفت.” “بله خب” سرگرد پتیگرو گفت. “تو را درک می کنم.
بالیاژ فندقی
بالیاژ فندقی : قدیمی این لینک . حدس میزنم بهتره الان ببرمش، نه؟” “و همینطور الان مثل هر زمان دیگری. او همسر شماست. سرگرد ایول دووال پتیگرو یک سحرخیز بود، اما به سختی داخل شلوارش وقتی[صفحه ۱۶۸]پسر زنگوله ای به در خانه اش زد سرگرد بود اگر بتوانید تصور کنید.
لینک مفید : بالیاژ شکلاتی فندقی
کوچک و چاق، با چهره ای مانند ماه درو یک ماه درو با سبیل و بزی پرزدار. سوارکاران در کمال تاسف می دانستند که سرگرد حافظه بلندی دارد، یک حافظه کوتاه خلق و خوی و تعصبات قوی مسابقه مداوم فریاد و وای او بود به درون و برون “کسی هست که مرا ببیند، نه؟” سرگرد را پاشید.
بالیاژ فندقی : آن عسل را خالی کنید جای خالی! انسان حتی نمی تواند صبحانه اش را در آرامش بخورد! اوه، آقای کاری. نمایش دهید آقا بالا پسر.” “قاضی” پیرمرد کاری پس از دست دادن گفت: چیزی هست شما باید بدانید.
لینک مفید : بالیاژ با کلاه مش
من آن هوس الیفاز را از جیمی خریدم مایلز – او را ارزان خرید.” “و یک معامله خوب، خوب،» سرگرد پتیگرو اظهار داشت. “مبه. خب، مایلز پسترین بوده است’ من یک هفته می خواهم’ خریدن هوس برگشت گفت اگر داخل نبود هرگز او را نمی فروخت لیس زدن او به نوعی فکر کرد که من از او سوء استفاده کردم.
بالیاژ فندقی : او لینک گفت، اما این درست نیست، قضاوت کنید، نه یک کلمه از آن. بنابراین دیشب به او اجازه خریدم پشت سر – برای پول نقد. امروز صبح’ هوس در انبار الانگل است. “آه!” سرگرد پتیگرو بز بزی خود را تا جایی پیچاند که مستقیماً بیرون بیاید از چانه اش “انگلیس، اوه؟» “او میدانست که من هرگز آن را به او نمیفروشم.
لینک مفید : بالیاژ سفید
موقعیت کاملا، خوب فرض کنید، حالا، شما حیوان را نفروخته بودید. آیا شما می گویند او شانس بردن هندیکپ را داشت؟” “قاضی” پیرمرد کاری با جدیت گفت: «از همان موقع روی او شرط میبستم جهنم به صبحانه حالا نمیدانم نیکل روی او بگذارم.” “من هم این کار را نمی کنم.
بالیاژ عسلی
بالیاژ عسلی : خوب هلو از اسب سیاه، او هیچ مجوزی برای لغزش او در برابر او ندارد آنهایی که واقعی هستند …. کلاس بیش از حد اینجا برای الیفاز. او ممکن است بتواند سگ ها و غیر برنده ها را شکست دهید، اما توپاز و دوشیزه لوئیز آن را اجرا خواهند کرد کره چشم از او خارج می شود بیایید ببینیم.
لینک مفید : بالیاژ بدون دکلره
توپاز آخرین شروع خود را برد –” و بچه با صورت طاس در جدول های فرم خود را شکست داد. توپاز و دوشیزه لوئیز چشم از الیفاز بیرون نیفتادند. را رقبای فرضی هرگز به اندازه کافی به اسب سیاه نزدیک نشدند که بدهند او یک مسابقه الیفاز از جلو بیرون زد وقتی که سد بلند شد.
بالیاژ عسلی : آنجا این ماند و پیروزمندانه لگدهایی را به صورت او زد تعقیب کنندگان برای نقل قول از یادداشت های نمودار فرم: “الیفاز خیلی خوب است. استعداد را با برنده شدن هر طور که می خواست شگفت زده کرد.” [صفحه ۱۵۹] او مطمئناً بچه طاس را غافلگیر کرد و او را نیز غمگین کرد.
لینک مفید : بالیاژ عسلی نسکافه ای
که جوانی یک مشتری امیدوار کننده را متقاعد کرده بود که آخرین شرط خود را شرط بندی کند دلار در توپاز توپاز دوم شد که تسلی بخش بود اما اسب بدون هیچ مجوزی برای شروع در چنین شرکتی به تصویب رسید.
بالیاژ عسلی : سیم با سه طول به یدکی، دهان خود را کاملا باز به دلیل کشش قوی آن شب پیرمرد کاری سرکه در آن ریخت زخم “خب پسرم” او گفت: “امیدوارم و اعتماد دارم آنچه را که گفتم به خاطر داشته باشید.” و امروز از هوس سیاه پول نقد شد. آنها ارائه کردند’ ۱۰ به ۱ در او در فضای باز’ شرط بندی او یک هوس بهبود یافته است.
لینک مفید : بالیاژ با رنگ بدون دکلره
اینطور نیست؟ “او یک اسب دیگر است!” بچه غرغر کرد “موسی مجبور شد همه او را خفه کند راه پایین آمدن از او را از شکستن یک رکورد! تو با او چه کرده ای؟” “این چیزی است که همه آنها دوست دارند بدانند” پیرمرد خندید “‘یک کلمه در فصل مناسب صحبت شود.
بالیاژ عروس
بالیاژ عروس : یک گیلاس سوزان ژاکت و کلاه؛ مک مانوس وقت خود را صرف تماشای موز کوچک و ایلیا “اسمایلی، آن سیاهپوست برای شروع دویدن بازی میکند.” “بگذارید آن را داشته باشد. زنگبار در ده پرش جلوتر خواهد بود. هنسی می داند چگونه با کلت رفتار کند و رعد و برق زنجیری روی آن می زند.
لینک مفید : بالیاژ لایت
شکستن.” “فکر میکنم پسری که در بلیتزن است از سیاهپوست مراقبت خواهد کرد. به. اسلات به او دستور داد. آنها خاموش هستند!” جانسون دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما کلمات از بین رفتند در یک غرغر خفه کننده به جای عجله به جلو، گیلاس ژاکت به سرعت در حال سقوط بود.
بالیاژ عروس : این مک مانوس بود که شکست سکوت مبهوت کننده “در ده پرش جلو، هی؟ او آخرین در ده پرش است، این چیزی است که او این است: سفت تر در یک تخته! و نگاه کن سیاهپوست کری کجاست؟” “به جهنم سیاهپوست کری!” جانسون پارس کرد. “به کلت نگاه کن! او – او نمی تواند ردیابی خود را باز کند.
لینک مفید : بالیاژ برزیلی
طوری می دود که انگار همه چیز به نوعی بسته شده است! مطمئناً مشکلی پیش آمده است!” “شما شرط می بندید که دارد!” مک مانوس غرغر کرد. “کاملا[صفحه ۲۲۰]توده ای از خمیر رفته است اشتباه بود و مقداری از آن مال من بود!” ده طول راحت در پیچ بالا، موز کوچولو چند اظهارات شدید را خطاب به کوه خود کرد.
بالیاژ عروس : این جای خوبی است که باید بمانیم، ‘لیجا! همه آنها پسران ایرلندی هستند’ ما هیچکس نمی رود’ امروز با شما برخورد می کنم! هیچکس نمی رود’ شما را بریده بریده و نه شلاق زدن ادامه بده، هاوس های قرمز بزرگ! به آنها نشان دهید که چگونه خیزش میکنیم.
لینک مفید : بالیاژ خاکستری
سیاهپوست’در یک غوغا برنده خواهد شد!” مک مانوس با انزجار اعلام کرد. “اوه، خشک شو! می خواهم بدانم چه بلایی سر زنگبار آمده است!” “می توانم به شما بگویم چه اتفاقی قرار است برای او بیفتد،” متذکر شد مک مانوس بی احساس “او آخری می شود و آخرش بد است.
بالیاژ عروس : که چرا، او نمی تواند یک تازی بلند شود! آیا شما بیشتر از این نمی دانستید در آن شرایط اسبی را شروع کنید؟” “اما شیطان چطور یکدفعه سفت شد؟” جانسون زوزه کشید. “این چیزی است که شما بهتر است بدانید. از کجا بفهمیم که عبور نکردی؟ ما جانسون؟ درست مثل شما خواهد بود.
بالیاژ هلویی
در صورت کسب بهترین شکست ها سوم شود، و (۴) که او جوکی معمولی خود را از دست داده بود و مجبور شد کوه را بدهد به پسر کوچولوی بدی که از او چیزی نمی دانست. حقیقت واقعی را که او برای جوکی شی، یک وحشی جوان لکلکدار کشف کرد که باری را در جایی که مولیگان گذاشته بود به دوش کشیده بود.
بالیاژ هلویی : گوش کن بچه و با این کلت هیچ اشتباهی نکن. حالم خراب است او را قلاب، خط و سینک برای بردن و جایگاه قرار می دهد، پس به او سواری خوبی بدهید و من شما را با تکه ای از خمیر اعلام می کنم. آه؟ هرگز تو ذهن؛ کافی است. حالا، پس، این یک مایل مسابقه است، و کالووی از جلو بیرون خواهد رفت.
لینک مفید : بالیاژ برزیلی
او همیشه این کار را می کند. پشتش دراز بکش و بمون آنجا تا زمانی که به سر کشش برسید، سپس کلت را تکان دهید و با او بیا او می تواند یک دیسک سخت و طولانی را زیر شلاق بایستد و برانید، پس آن را خوب و فراوان از خانه ربع به او بدهید. سعی نکنید یک پایان نزدیک بکشید.
بالیاژ هلویی : تا جایی که می توانید برنده شوید او، زیرا هارتشورن از پشت خواهد آمد.” این مسابقه طبق برنامه ریزی بود. این پاکسازی سالانه پیتکین بود طبق برنامه. پس تصور کنید که پیتکین از این موضوع شگفت زده شده است.
لینک مفید : بالیاژ مو مشکی بدون دکلره
منظره شی، رفتن به خفاش در بالا آمدن مانع در به منظور حفظ کوه خود را در فاصله قابل توجهی از انتهای دم را[صفحه ۲۷۳]راهپیمایی خشم او را در حالی که کلت به عقب ماندن ادامه داد، تصور کنید جایگاه آخر را با وجود مجازات وحشیانه از دست داد توسط شیا اداره می شود.
بالیاژ هلویی : احساسات او را زمانی که به آن فکر می کرد تصور کنید رول بانک پیتکین، پراکنده در تمام اتاق های استخر بین سیاتل و سانفرانسیسکو، در میان بادها پرتاب شد، سوخت، برای همیشه رفت، شرط بندی کرد کلت که نمی تواند یا نمی تواند یک مبارزه محترمانه برای آن انجام دهد!
بالیاژ
بالیاژ : برخی از سوارکاران مدار جنگل وانمود کردند که این را باور دارند پیتکین یک مربی سیاهپوست را نگه داشت، زیرا او خیلی بدجنس بود که نمی توانست با او کنار بیاید یک مرد سفیدپوست، اما این فقط تا حدی درست بود. او گیب را نگه داشت زیرا او قدردانی زیادی از دانش پیرمرد در مورد گوشت اسب داشت.
لینک مفید : بالیاژ یخی
علاوه بر این گیب به قیمت پنجاه دلار ارزان بود ماه و هیئت مدیره او، و تنها بخشی از آن پنجاه پرداخت، برای آن صدمه دیده است پیتکین تحت هر شرایطی از پول جدا شود. با رد کردن روزهای حقوقی بود که به عمو گیب بدهکار شد مبلغ بی اهمیت پانصد دلار، و آن را با تلاش برای این مبلغ را جمع کنید.
بالیاژ : که مربی سالخورده نیز صاحب الف شد اسب مسابقه. پیتکین، در جریان معاملات تجاری با یک پرورش کوچک مزرعه، دو کلت خلیج را برداشته بود. آنها مانند دو نخود بودند هر حقی صادقانه برای شباهت، زیرا آنها برادر ناتنی بودند همان آقا، و به سختی یک هفته تفاوت آنها وجود داشت سنین عمو گیب قبلاً با دقت به بچههای مسابقه نگاه کرد.
لینک مفید : بالیاژ با فویل کم
این را به عنوان نظر خود می گوید که هیچ دوقلویی در آن زمان بیشتر شبیه هم نبوده است ظاهر. “آنها مادران خود را در گفتن مشکل دارند” آنها کلت ها آپاهت،” گفت سیاهپوست. “می توانید آنها را از هم جدا کنید؟” پیتکین پرسید. گیب پوزخندی زد. “بله خب” او جواب داد. “آنها یک تفاوت هستند.” [صفحه ۲۵۳] پیتکین با تندی به گیب نگاه کرد.
- ۰ ۰
- ۰ نظر